سلامی دوباره .....
چند وقت پیش ، تو اوج درموندگی و استیصال ،
وقتی که واقعا بریده بودم و حال خوبی نداشتم
دم غروب از عزیزی که شاید سالی یه پیامک هم برام نده ،
یه اس ام اس داشتم که دستمایهء این چند خط شد ،
نمیدونم ، شاید خوندنش تو حال بعضی ها بی تاثیر نباشه :
وقتی از دنیا و آدماش همه ،
خسته و نومید شدی ...
وقتی زخم خنجر از پشت تو خوردی ،
اونم از دست خودی ...
راهیه کوه و کمر شو ،
دل از این دنیا بکن ...
با تمام قوتت ،
وقتی رسیدی توی کوه داد بزن ...
ای خدای خوب من ،
بسه دیگه قسمت پست ...
به من آیتی بده ،
بگو هنوز امید هست ؟!!!
وقتی این جمله رو
فریاد زدی و به تن کوه نشست ...
تو به آنی میشنوی جوابشو
که هنوز امید : هست ، هست ،
هست ، هست ، هست .....
ه.م غروب
نظرات شما عزیزان:
شروع کردید ...امیدوارم که ادامه داشته باشد
خوشحالم که باز هم مطلب جدید ازتون میبینم
امیدوارم تداوم داشته باشه
موفق باشید